مایکل فار: مشکل اقتصاد ایالات متحده این است که افراد فقیر بیش از حد وجود دارند

اخبار مالی

یک مرکز داوطلبانه مرکز کلی برای گرسنگی در کلیسا ، مواد غذایی خود را برای توزیع توزیع می کند ، زیرا ساکنان وسایل نقلیه در یک کلیسا در ال پاسو ، تگزاس ، در 17 ژوئیه منتظر می مانند.

جوئل آنجل جوارز / بلومبرگ از طریق گتی ایماژ

آیا شما در 1٪ ، 5٪ یا 10٪ برتر مقیاس درآمد و ثروت ایالات متحده هستید؟ اگر هستید ، از داشتن ثروتمند بودن و موفقیت اقتصادی تبریک می گویم. برای شما هم خوب است که قسمت بزرگی از چالش های اقتصادی فعلی ما نیستید. شما از گردنه هایی که 90 درصد دیگر شهروندانتان را تحت تأثیر قرار می دهد محافظت می کنید.

متنفر بودن از ثروتمندان به خاطر همه آنچه که دارند و همه آنچه شما ندارید آسان است ، اما مشکل ثروتمندان نیست.

بیشتر ثروتمندان 10 سال پیش ثروتمند بودند و ثروتمندتر شده اند. بیشتر ثروتمندان 10 سال پیش ثروتمند بودند و ثروتمندتر شده اند. ثروتمندان در ثروتمند بودن تبحر دارند؛ آنها خانه های گران قیمت ، ماشین ، هواپیما و سایر اسباب بازی ها را می خرند. آنها افراد را استخدام می کنند و برخی از مشاغل را ایجاد می کنند اما به اندازه کافی برای تأثیر قابل توجه در اقتصادی به اندازه ایالات متحده کافی نیستند. چند آمریکایی توانسته اند وارد این سطح بالا شوند ، اما تقریباً به اندازه کافی نیست.

از زمان بحران مالی سال 2008 ، فدرال رزرو و دولت فدرال تلاشهای اقتصادی خود را انجام داده اند که متشکل از مخارج کسری بزرگ و تزریق نقدینگی بالغ بر تریلیون دلار است. این طوفان شدید پول با موفقیت مانع از سقوط اقتصادی و فجایع عمیق مالی شد. دولت نمرات بالایی برای بیزاری از بلایا کسب می کند.

اما ، در حالی که کسری بودجه و سرکوب نرخ بهره ، کشتی را سرپا نگه داشت ، آنها کاری نکردند که کشتی خیلی خوب حرکت کند ، یا تعداد زیادی از مسافران و خدمه دیگر را بهبود بخشد. بله ، مسافران درجه یک خوب هستند ، خوب هستند و تقریبا همیشه خوب هستند. به همه آنها یک قایق نجات اختصاص داده شده است. اما کشتی با خیال راحت از کوه های یخ پاک نشده است.

اقتصاد ایالات متحده بزرگترین اقتصاد در جهان است و نزدیک به 70 درصد آن توسط هزینه های مصرف کننده هدایت می شود. میلیاردرها کسری از 1٪ برتر هستند و آنها به معنای واقعی کلمه نمی توانند تمام پول خود را خرج کنند. در دستان بسیار اندکی پول در سطح بالایی قرار دارد که آنها به سادگی نمی توانند آن را به اندازه کافی صرف کنند تا در اقتصاد به بزرگی اقتصاد آمریکا تغییر ایجاد کنند. مشکل این است که طبقه فقیر و متوسط ​​پول کافی ندارند.

اگر اقتصاد شما به هزینه های مصرف کننده بستگی دارد ، مصرف کننده به پول نیاز دارد تا هزینه کند. اگر قرار است اقتصاد مصرفی شما افزایش یابد ، مصرف کنندگان نیز باید این رشد را داشته باشند بیش پول برای خرج کردن. رویکرد دولت که اقتصاد ما را نجات داد ، افزایش قیمت دارایی ها را ایجاد کرده است که ثروتمندان را ثروتمندتر کرده است اما برای خانواده متوسط ​​آمریکایی کار زیادی نکرده است.

در سه ماهه چهارم سال 2019 ، نشانه های دلگرم کننده ای وجود داشت.

بیکاری زیر 4٪ بود و تعداد شغل های بیشتری نسبت به افرادی که به دنبال کار بودند وجود داشت. وقتی کارفرمایان برای به دست آوردن کارگران با یکدیگر رقابت می کنند ، باید هزینه بیشتری را برای آنها بپردازند. افزایش دستمزدها گرچه تورمی است ، اما گام اساسی در دستیابی بیشتر پول به دست تعداد بیشتری از آمریکایی ها است.

این پول اضافی در جیب های بیشتر تقاضای کالاهای بیشتری را ایجاد می کند و نیاز به افزایش تولید و استخدام دارد و منجر به گسترش اقتصادی می شود. این فرمول عالی برای رنسانس اقتصادی است. اما این اتفاق نیفتاده است. این اتفاق نیفتاده است زیرا میلتون فریدمن اشتباه کرده است.

مشکل تورم

فریدمن که به عنوان یکی از بزرگترین اقتصاددانان تاکنون پذیرفته شده است ، گفت: "تورم همیشه و در همه جا یک پدیده پولی است به این معنا که وجود دارد و تنها با افزایش سریعتر مقدار پول نسبت به تولید می تواند تولید شود." بیش از 10 سال است که به سرعت و به طور مداوم عرضه پول را افزایش می دهیم ، اما تورم معنی داری نداشته ایم.

بنابراین ، ضمیمه فر به فریدمن (نمی توانم باور کنم که همین الان نوشتم) این است که تا زمانی که افزایش پول منجر به افزایش تقاضا نشود ، تورمی وجود ندارد (یا برای این امر ، رشد اقتصادی قابل توجهی).

برنامه های پولی و مالی دولت که اقتصاد را از سقوط نجات داد دقیقاً همان برنامه هایی است که منجر به شکاف روزافزون ثروت می شود. طبقه متوسط ​​و فقیر در حالی که ثروتمندان ثروتمندتر می شوند گیر کرده و درگیر هستند.

پاسخ سیاسی محبوب مقصر و مالیات بر ثروتمندان است. این متناقض به پارادوکس بزرگ آمریکایی رویای ثروتمند شدن در حالی که همزمان از همه کسانی که در حال حاضر هستند متنفر است. افراد ثروتمند مشکل نیستند و این تقصیر آنها نیست. این سیاست دولت است که در یک مسیر خوب آغاز شد ، اهداف معنی دار و مهمی را به پایان رساند و راه خود را گم کرد.

سیاست مشکلی است و باید تغییر کند.

بیشتر هزینه هایی که در این سال صرف شده منجر به تخفیف موقتی برای کسانی که آن را دریافت کرده اند و از نظر تأثیرپایدار یا طولانی مدت بسیار اندک بوده است. تسکین مورد نیاز بود ، اما بدون محرک مداوم برای تحریک رشد ، تأثیرات به سرعت محو می شوند.

اگر بخشی از بودجه دولت برای تعمیر همه پل ها و بزرگراه های ایالات متحده هزینه می شد ، صدها هزار نفر استخدام می شدند. بتن ، فولاد و سایر مواد خریداری شده است. و این ساختارهای حاصل می توانند تجارت را افزایش داده و به رشد اقتصادی اضافه کنند. همین امر را می توان برای سرمایه گذاری های طولانی مدت مانند زیرساخت های انرژی ، آموزش و تحقیق و توسعه بیان کرد.

من علیه تسکین بحث نمی کنم. من استدلال می کنم محرکی که رشد طولانی مدت را تحریک نمی کند به هیچ وجه محرک نیست. سیاستمداران دو طرف راهرو باید درک کنند که چه چیزی باعث شناور نگه داشتن کشتی می شود ، در مقابل آنچه باعث حرکت دوباره آن می شود.

طبقه فقیر و متوسط ​​هسته اصلی معضل اقتصادی آمریکا است و تا زمانی که نتوانیم به طور پایدار تعداد آنها را افزایش دهیم ، اقتصاد ما همچنان آسیب خواهد دید.

پرداخت مالیات بر ثروتمندان ممکن است احساس خوبی داشته باشد ، اما به اندازه کافی پول برای رنج این بیماری اقتصادی جمع نمی شود. من در مورد افزایش مالیات برای ثروتمندان بحث نمی کنم ، اما من به اعداد نگاه می کنم.

مالیات بر ثروتمندان قطعاً می تواند بیشتر باشد. گرفتن مالیات از ثروتمندان بودجه بیشتری برای پرداخت هزینه دولت و پرداخت سود بدهی دولت فراهم می کند. اما تا زمانی که این پول ها به گونه ای مستقر نشوند که بتوانند شغل و رشد ایجاد کنند ، مشکل طبقه فقیر و متوسط ​​به دام افتاده بدون تغییر باقی مانده و ممکن است بدتر شود.

تا زمان افزایش اشتغال و دستمزد ، اقتصاد ایالات متحده در بهترین حالت گرفتار خواهد ماند و در بدترین حالت روزنه عمیق تری را برای همه ما ، فرزندان و نوه هایمان حفر خواهد کرد.

مایکل فار ، همکار CNC ، مدیر عامل فر ، میلر و واشنگتن است. به افشاگری مراجعه کنید.